جدول جو
جدول جو

معنی پیش کتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیش کتن
سبقت گرفتن، جلو افتادن، مردن، وفات یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش رفتن
تصویر پیش رفتن
جلو رفتن، به کسی یا چیزی نزدیک شدن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر کهن
تصویر پیر کهن
پیر کهن سال، پیر کلان سال، سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش کردن
تصویر پیش کردن
جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود، پیش افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش شدن
تصویر پیش شدن
جلو رفتن، پیش رفتن، پیشرفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
جلو رفتن حرکت کردن بسوی مقابل مقابل پس رفتن: این همه نیش میخورد سعدی و پیش میرود خون برود درین میان گر تو تویی و من منم. (سعدی)، ترقی کردن ارتقا، بحضور کسی رفتن بخدمت بزرگی شدن: تو خداوند را از آمدن من آگاه کن اگر راه باشد بفرماید تا پیش روم. یا پیش رفتن از کسی. جلوتر رفتن از وی سبقت گرفتن بر او زان دو قدم کز دو جهان پیش رفت گر چه پس آمد ز همه پیش رفت. (امیر خسرو) یا پیش رفتن با (بر) کسی. غلبه داشتن بر او تفوق و برتری داشتن: زورت از پیش میرود با ما با خداوند غیب دان نرود. (سعدی) یا پیش رفتن حرف (سخن)، مورد قبول واقع شدن آن: تاثیرخ پیش یار دگر آبرو مریز میرفت پیش حرف تو اکنون نمیرودخ (تاثیر لغ) یا پیش رفتن کاری. بخوبی انجام شدن آن. یا پیش رفتن کسی را. باستقبال او رفتن وی را استقبال کردن: امیر گوزکانان... از جیحون بگذشت و بنزدیک امیراسمعیل آمد ببخارا. امیر شاد شد و وی را پیش رفت با سپاه و بااعزاز و اکرام ببخارا در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
در برابر چیزی یا کسی مانع و سدی بر: ایجاد کردن جلو گرفتن راه گرفتن بر: بکوشش توان دجله را پیش بست نشاید زبان بد اندیش بست. (سعدی)، مسدود کردن قبل از دیگری تقدم و سبقت درانسداد
فرهنگ لغت هوشیار
چیدن قبل از موعدمقابل پس چین، آنکه پیش چیند کسی که زودتر از دیگران بکار چیدن پردازد
فرهنگ لغت هوشیار
صندوق مانندی که دکانداران (عطار سقط فروش و غیره) در پشت آن نشینند و بر بالای آن ترازو آویزند جلوخان پیش تخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش دان
تصویر پیش دان
آنکه از پیش داند پیش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش دین
تصویر پیش دین
پیشوای دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسیکه به آینده فکر کند
فرهنگ لغت هوشیار
ستدن قبل از فرا رسیدن موعدگرفتن پیش از فرا رسیدن زمان مقرر چون بیعانه و اجرت کار و بهای چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
پیش رفتن جلو رفتن بحضور رفتن: رقعتی نبشتم بشرح تمام و پیش شدم، سبقت گرفتن جلوتر رفتن: زم پیش شدن در رفتن، پیشرفت کردن پیشرفت داشتن بنتیجه رسیدن: سالار بکتغدی گفت: این هر دو هیچ نیست و پیش نشود و آب ما ریخته گردد
فرهنگ لغت هوشیار
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک کوه و قرب دامنه آن، قسمت قدامی کوه ظن سوی کوه که برابر باشد مقابل پشت کوه
فرهنگ لغت هوشیار
جلو زدن سبقت گرفتن، ریختن گندم و جو و برنج و جز آن را در طبق و حرکت دادن تا سنگ و شن و کاه آن از دانه ها جدا گردد پیش کردن باد دادن، کشیدن چیزی را بطرف خود با دست و غیرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش کردن
تصویر پیش کردن
((کَ دَ))
فرستادن، از پیش فرستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش رفتن
تصویر پیش رفتن
((رَ تَ))
نزدیک رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش خان
تصویر پیش خان
پیش خان، میز درازی که فروشنده کالا پشت آن می ایستد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
با احتیاط، دوراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش ستان
تصویر پیش ستان
علی الحساب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Clairvoyant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیشانی، پیشانی بند
فرهنگ گویش مازندرانی
بالکن، عمل سم زدن گاو یا اسب به هنگام خشم و مبارزه جویی، پیش کدنن، کندن زمین و شخم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
مردن، پیشتر از انتظار وفات یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جلو زدن از کسی یا چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
экстрасенс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Hellseher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
ясновидящий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
jasnowidz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
预知者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
clarividente
دیکشنری فارسی به پرتغالی